جدول جو
جدول جو

معنی مثل راندن - جستجوی لغت در جدول جو

مثل راندن
(نَ / نِ اَ تَ)
مثل آوردن. مثل زدن. مثل ذکر کردن. مثل نقل کردن:
راند خواهم ز گفته هات مثل
گفت خواهم ز کرده هات سمر.
مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 214).
رجوع به مثل زدن شود
لغت نامه دهخدا
مثل راندن
بنگرید به مثل آوردن، مثل زدن: راند خواهم ز گفته هات مثل گفت خواهم ز کرده هات سمر. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَرُ دَ)
کنایه از شراب نوشیدن. می خوردن:
چون رطلها رانی گران خیل نشاط از هر کران
همچون خیال دلبران ناخوانده مهمان آیدت.
خاقانی.
رطل برتر بران که خواهد راند
روز یک اسبه در قفای صبوح.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(شَ خوَرْ / خُرْ دَ)
کنایه از ناقه راندن. (آنندراج). حرکت دادن محمل:
ناقه از نقش قدم سلسلۀ مجنون ساخت
لیلی از ناز اگر جانب محمل راند.
درویش واله هروی
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
فرمانروایی کردن. سلطنت کردن. حکومت کردن:
به عدل و کرم سالها ملک راند
برفت و نکونامی از وی بماند.
سعدی.
بس چون تو ملک زمانه بر تخت نشاند
هریک به مراد خویشتن ملکی راند.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 845).
و رجوع به مادۀ قبل و بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از محمل راندن
تصویر محمل راندن
حرکت دادن محمل
فرهنگ لغت هوشیار